به قایقم گفتم
قایق کوچولوی من
غصه نخور
من سوراخ هاتو تعمیر می کنم
بازم دریا رو میبینی
او در جوابم گفت
درسته ...
بازم میبینمش
او با غرور منو نگاه می کنه و منتظر تحسین من میمونه
با نگاهی به عظمتش دوباره فریب می خورم
و با هیپنوتیزم چشمش عاشق می شوم
دوباره به سمت توفان میروم
و نابود می شوم ..
نگاهی به چشمان ناامیدش انداختم و گفتم
قایق کوچولوی من غصه نخور
خیلیا فریب چشمان دریا را می خورند
اما هر کسی برنمی گرده
قایق شجاع من ...
قایقکم آهی دردناک کشید و گفت
چه فایده که بازگشتم
فردا باز هم دریا را خواهم دید
و با اولین نگاه
دوباره عاشق نگاه دلبر او خواهم شد
و این چرخه ادامه دارد ...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |